آدرینا عشق مامان آرزو و بابا مازیار

اینجا بیمارستانه و اومدی عیادت مامانییییییییییییی از بیمارستان بوبو بردت فروشگاه لایکو و برات یه راکینگ چیر خرید و تو ماشین سواری کردی مراحل نماز خوندن آدرینا با صورت تمیز بس که دخترم به فکر درس و مشقه با وسایل درسی میخوابه در حال آرایش دستگیر شده تیپ زدن آدرینا و رادین آدرینا و کیان     ...

سلام به گل قشنگ مامان.دخترک نازم. آدرینای قشنگم ببخش دیر اومدم برای نوشتن.سرم شلوغه عسلم.از صبح با تو و داداشیت مشغولم. یه مسافرت 13 روزه هم داشتیم به تبریز.مثل همیشه خونه عمه ناهید(دختر عمه مومو وبوبو).این دفعه خیلی جاهای دیدنی نرفتیم.حتی اسکو هم کم رفتیم اما نفهمیدیم چجوری شد 13 روز. 4مهر رفتیم و 17 مهر برگشتیم.برای تو و آرسام عقب بابا مازیار جا درست کرد و شما خوابیدین.برگشتنی هم برای تو مانیتور نصب کرد و تا خیلی راه رو سی دی باب اسفنجی رو میدیدی. خوب بود و خوش گذشت شما هر دو هم خیلی بچه های خوبی بودین. در ضمن کلی شیرین زبون شدی.مدام مشغول حرف زدنی.مدام داری برام در مورد یه قضیه صحبت میکنی وای اگه جواب ندم.هی میگی...